- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
زبانحال سیدالشهدا در شهادت حضرت علی اصغر علیه السلام
وقتش رسیـده است که پر در بیــــاوری از راز خـنـدهی همه ســر در بیـاوری وقتش رسیده است که موسی شوی وباز از نیل تا فـرات جـــــگر در بیــاوری وقتش رسیده است که با روضههای خشک اشــکــی ز چشم چند نـفر در بیــاوری خود را به روی تیغ کشـاندی که جنگلی از زیــــر دســتهای تبـــر دربیاوری تو یک تنه حــریف همه میشوی و بس از این قماط، دســــتی اگـــر دربیاوری تو از نوادگان مسیـــحی بعــــــید نیست از خاک، مشک تــازه و تر دربیاوری در این کویر خار گل انــداخت گونهات گـفـتی کمـــــــــی ادای پدر دربیاوری! لب مــیزنی به هم که بخوانی ترانهای اشکـی به این بهانه مـــگر در بیاوری
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا در شهادت حضرت علی اصغر علیه السلام
سائیده شــد لبــان تو اینگونه چوب را بــرهم نمی کشند ـ شـــمال و جنــوب را دیــدنــد قرمــز متمایل به عشـــق بود خونین ترش نخواه وببخش این غروب را داری بزرگ میشوی وحرف میـزنی باردگر اعــــاده کـــن این رسم خوب را آب فرات درکف خود ته نشین شده است پس خوب شد که لب نزدی این رسوب را واجب نبـود آمـدنـت لـطف کـرده ای برداشــــته اند از هـــمه حکم وجوب را آبی نمانده است که خاموشـشان کـنم آتش زدی لبان خودت این دو چــوب را
: امتیاز
|
شهادت حضرت علی اصغر علیه السلام
تیر نـگذاشت که یک جـمـله به آخر برسد هیچ کس حدس نمی زد که چنین سر برسد پدرش چیز زیادی که نمی خواست فرات یک دو قطره ضرری داشت به اصغر برسد خوب شدعرش، همه خون گلو را برداشت حیف خون نیست بر این خاک ستمگر برسد خون حیدربه رگش درتب و تاب است ولی بـگـذاریــد بــه سـن عــلی اکــبــر بـرســد شعـلـه ور می شود این داغ دوباره وقتـی شیــر در سـیـنۀ بــی کـودک مـادر بــرسد زیر خـورشید نشسته به خـودش می گوید تـیر نگذاست که یک جمله به آخـر برسد
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا در شهادت حضرت علی اصغر علیه السلام
گوش تا گوش تو ای غنچه گلستان شده است آب آب لب تــو بــانـی بــاران شــده اســت خون حــلـق تــو نـرفـتــه نـفـست بنـد آمد که به یک چشم زدن جسم تو بی جان شده است از زمین میرود این بار به سمت ملکوت قطره هایی که پر از باده عـرفـان شده است تو که سیـراب شدی تــازه دلم می سوزد از همین خشکی زخمی که نمایان شده است تـو بـه انــدازهٔ خــون پـدرت مـظلـومـی غصه ات بر جگرم داغ دو چندان شده است مادرت بند دلش بسته به گیسـوی تو بود مادرت چشم به راه است وپریشان شده است
: امتیاز
|
زبانحال حضرت علی اصغر علیه السلام
دیگر به آسمان تو جز من ستــاره نیست میدان ببر که فرصت وصلم دوباره نیست شمشیر تـیـز من لب عـطـشـان من بــود کور آن دلی که از غم من پاره پاره نیست با خــون من بـیــا ز عزای حسن بـرون "در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست" ابلاغ کن رسالت خـود در غــدیر خـون پرده ز حلق من بگـشــا هیچ چــاره نیست هیـهـات! بـهــر آب بـــود نــاله عــلـی؟ بعد ازعـمــو به سوی فراتــم نظاره نیست در گــوش من ربـابـه زمان وداع گفت :جای تو یا عــلــی به خدا گـاهــواره نیست طاقت نــداشتــم که ببـینم پس از تو من در گوش های خواهر من گـوشواره نیست
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت علی اصغر علیهالسلام
شکسته پشت غم از بار غصه های رباب از آن زمان که شنیده است ماجرای رباب به سوز سینۀ گهواره، داغ غم زده است شـــرار زخــم دلِ خـــونِ لای لایِ ربـاب وتـــار صـوتـی آتـش گرفــتـه می فهمد که آمــده چـه بــلایــی ســر صدای ربـاب به جان گریۀ شش ماهه روی دست حسین کسی نریخته اشـکــی مـگر به پـای رباب قنوت صبـر گـرفـتــه برای حـلـق عـلی خــدا کند به اجــابت رســـد دعـای ربـاب و نــاگـهـان پــر و بال فرشته ها تر شـد به خـــون کشته ی مظلوم کــربلای رباب "رقیه "آمـده از یک فــرشتــه می پرسد پــیــام تـسـلـیــت آورده ای بــرای رباب؟ و فکر می کنم آب فـرات، گِل شده است که ریخته به سرش خاک، درعزای رباب خــدا بــه داد دل خـــاطــرات او بـرسـد چــه می کـشـنـد خـیـالات انــزوای رباب
: امتیاز
|
زبانحال حضرت علی اصغر علیهالسلام قبل از شهادت
کـنون که حسـرت پـرواز فـرصتـم داده بـرای بـوسـه ات ای تـیـر هـسـتـم آمـاده گمان مبرکه علی رفت ومادرش هم رفت مـرا ربـاب بـرای هـمــیــن زمـان زاده بـرای بــوسـه زدن بر گـلوی پـارهٔ مـن تـمـام عـرش خـدا هم به سـجـده افـتـاده کسی ندیـده کـبـوتـر شـبـیه من ایـن قـدر که نوع پر زدنش سـاده، رفتـنـش سـاده نـمـاز عــاشقـیَم را در آسـمـان خـوانـدم کـه دسـت هـای پــدر بـوده انـد ســجّــاده
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت علی اصغر علیهالسلام
قـنـداقـه رفـت بـالا، بـالاتـر از همیـشـه دیـدنـد مه درآمـد، زیـبـاتـر از هـمیـشـه این گرگ سنگ دل را، ای كاش ره بگیرند زوزه كـشـان دویـده، بُـرّاتـر از همیـشـه بـاران خـون گـرفـته، پهـنای كـربـلا را صحرا به جوش آمد، دریا تر از همیشه مثل عروسك خواب، آرام و بی صدا بود بـین عـبـای مـردی، بـابـاتـر از همیـشه با قـطره های خـونش، بر آسمان نـوشته "جـانم فـدات بابا! "خـوانـا تـر از همـیشه حالا عروس زهـرا، با افـتخـار میگفت زینب! ببـین شدم من زهـراتر ازهمیشه وقتی به خاك میكرد یاقوت آخـرش را احساس كرد تنهاست، تنهاتر از هـمیشه گنجی كه كرد پنهان، امروز آشكار است در چـشـم های شیـعه، پیداتـر از همـیشه
: امتیاز
|
شهادت حضرت علی اصغر علیهالسلام
این قب قب تو نـاز به تـفـسیـر می کـشد لب لب مکن که این جگـرم تیر می کشد پـنجه مکـش به سـیـنه تـف دیده کـویـر ناخن مگر ز سیـنه کـمی شیـر می کـشد در کودکی چه محشری درعشق کرده ای؟ حسرت به عـاشـقـی تو هر پیـر می کشد هر کس قـدم به سیـر مـقـامات تو نـهـد کارش در این دیـار به تکـفـیـر می کشد گـویـا شنـیده شـد که خـدا هم ز داغ تو در عـرش نـالـه هـای فـراگـیـر می کـشد بـا آن کــه دیـر آمـدم بــالای قـــبـر تـو دیـدم پـدر ز حـنـجـر تو تــیـر می کـشد این جـسـم غـرق خون تو و حالت پـدر آن ماجرای کوچـه به تـصـویر می کشد چـشمان باز و حنـجـره ریش ریش تـو حـال دل ربـاب بـه تــحـریــر می کـشـد دیـده بـبـنـد تــا کـه نـبـیـنـی عـدوی تـو نـامـوس خـانـواده به زنـجـیـر می کـشـد
: امتیاز
|
زبانحال حضرت رباب در شهادت حضرت علی اصغر علیه السلام
این نـالۀ شکـسـتۀ یک خـستـه مادرست بی شـیـر بـودنـم بـه خـدا مـرگ آورست آن مادری که شیـر نـدارد دهد به طفـل خجلت زده غریب و پریشان و مضطرست از دخـتـرم سکـیـنه شـنـیدم چـه هـا شـده رویت خضاب گشته ز خون کبوترست مهـلـت بـده دوبـاره گــلم را بـغـل کـنـم من مادرم که سینۀ من مهـد اصغـرست با من مگـو که تیـر به حـلق عـلی زدند بر حـنجـرش نـشـانۀ تـیـزی خنـجرست داغش عظیم اگرچه خودش شیرخواره بود این داغ سخت با همه غـم هـا برابرست
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت علی اصغر علیهالسلام
به نسیمت پـر جـبـریـل به هم می ریـزد پای اعـجـاز لبت نـیــل به هـم می ریزد تـازه از راه رسـیــدی و گـلــویت تـازه بعد از این که شده تکمیل به هم می ریزد آیـۀ حـنجـره ات سمت خـدا بـاریده است یعنی آن شیــوۀ تـنـزیل به هـم می ریزد یک قـدم می رود و یک دو قـدم می آیـد کسی از حـالت تعـدیـل به هم می ریـزد تشنه رفـتی و بلا فـاصله سیـراب شدی مـادر از این همه تبـدیل به هم می ریزد داغ تو آه شد و گریـه حـرم را پُـر کرد مـی روی و هـمـۀ ایـل بـه هـم می ریـزد
: امتیاز
|
شهادت حضرت علی اصغر علیهالسلام
وقتش شده بر دست بگیرد جگـرش را مردی که شکسته ست مصیبت کمرش را پـروانه به هم ریخته گهــوارۀ خـود راا تـا بـاز کــنـد از پــر قــنــداق پـرش را تلخ است پـدر گریه کند از غـم طفـلش سخت است که پنهان بکند چشم ترش را دور و برش آن قدر کسی نیست که بایدا این طفـل در آغـوش بـگـیـرد پدرش را مـادر نـگــران است خـدایـا نکـنـد تیـرا نیت کـنـد از شـیـر بـگـیـرد پـسـرش را هم چشم به راه است که سیـراب بیارندا هـم دلـهـره دارد کـه مـبـادا خـبـرش را افسوس از آن تیر و کمانی که گرفته ست این بـار سـپـیـدی گــلـویـی نــظـرش را
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت علی اصغر علیهالسلام
حـال و روز لـبـش بـیــابـانـی سـت و سـلاحـش دو چـشـم بـارانـی ست تـوی خـیـمـه اگـر که زنـدانـی ست گریه هایش پُـر از رجـزخوانی ست شـوق لبــیــک در صــدایـش بــود آخــریــن بــی قــرار را بـرداشـت غــربـت بــی شــمــار را بـرداشت حــرف پــایـان کــار را بــرداشـت گـوئـیــا ذوالــفــقــار را بــرداشـت آخــریــن یــــار بــا وفــایـش بــود بـُـرد تــا دسـت آســــمــان بــدهــد ســنــد ظـلــم را نــشــان بــدهـــــد یـا بــهــانـه بـه آن کــمــان بــدهــد کـاش دشـمـن کـمی زمــان بــدهـد تـــازه آغــــاز ربـّــنــایــش بــــود در دل ظـلـمـت اضـطــراب افـتـاد تـا نـگـاهـش بـه نــور نــاب افـتـاد یــــاد روی ابــــوتـــراب افــــتــاد دهــن تـــیـــر تــشـنــه آب افــتــاد ایـن ولــی بــاز ابــتــدایــش بــــود مــوی بـابــا سـپـیـدتـر شــده اسـت غـصـه وغــم شـدیـدتــرشـده اسـت از عـلـی نــا امـیــدتــر شـده اسـت چشمش از آن چه دید، تر شده است ســر در آســـمـان رهــایــش بــود در دلـش حــســرتـی تـلاطــم کـرد در جــوانــی تــو را تـجــسـم کـرد راه بـرگـشـت خـیـمـه را گـم کـرد بـــه دل مـــادرت تــــرحــم کـــرد جــای تــو در پـَر عـبــایــش بــود
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا در شهادت حضرت علی اصغر علیهالسلام
چیزی شبـیهِ نیـزه خورده بر گـلـویت گوئی در آورده است حالا پَـر گلویت با یك پَـر بـوسـه انـاری رنگ می شد كِی داشت تاب هُـرم تیـر آخـر گلویت شـرم از تـلـظی كردنت آبـم نـمی كرد با چـند قــطـره آب می شد تَـر گـلویت اصلاً شبـیهِ قـبلِ میدان رفـتـنت نیست تـغـیـیـر كـرده كـامـلاً دیـگـر گـلـویت تنهـا نه رگ های تو را پـاشـیده از هم نگـذاشت حـتی اسـتخـوانی در گلویت نوكِ سرِ تیرِ عـدو از بس حجـیم است انـگـار آهـن گـشـته سر تا سـر گلویت با چه دلی از خیمه آمد كِی خبر داشت می ریزد از هر بوسۀ خـواهـر گلویت این داغ سنگین است می ترسم بمـیرد وقـتی تـمـاشـا می كـنـد مـادر گـلـویت آرام از آن تـعـزیتت گـشـتـم و گـرنـه می مُـردم از بس بود درد آور گـلویت بعد از تو می خوانند از گنجشك پر، تا دستِ عمو پرَ، مشك پَر، تا پَر گلویت
: امتیاز
|
زبانحال حضرت علی اصغر علیهالسلام قبل از شهادت
فـکـری به حال مـاهی در التـهـاب کن بـابـا بـرای تـشـنـگـی مـن شـتـاب کـن دردی عمیق در رگ من تیر می کشد من را بـرای ذبـح عـظـیـم انتخـاب کن هل من معین توست که لـبیک می دهم اَمَّـن یجـیـب هـای مـرا مسـتـجـاب کـن من روی دست های تو قد می کشم، پدر از این به بعـد روی نبـردم حـساب کن داغ جوان چه زود تو را پیر کرده است! با خون من محاسن خود را خضاب کن گـهـواره هـم که تـاب نـدارد بـدون من فکـری به حال خـاطـره های رباب کن وقـتـش رسیده نـیـزۀ خود را عـلم کنند هـفـتاد و دومـین غـزلت را کـتـاب کن
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا در شهادت حضرت علی اصغر علیهالسلام
تو را دادند از پیكان به جای شیر آب اصغر عطش طی شد تلظی نه، تبسم كن بخواب اصغر لبت خاموش بود اما گذشت از گنبد گردون ز قطره قطرۀ خونت صدای آب آب اصغر كه دیده گل شود بر روی دست باغبان پرپـر كه دیده خون مه ریزد به دوش آفتاب اصغر تو خاموشی و من در نینوا چون نی نوا دارم زند با نالۀ خود چنگ بر قلبم رباب اصغر دراین صحرا كه پُر گردیده از فریادِ بی پاسخ تو با لبخند گفتی اشك بابا را جواب اصغر شود از شیر، شیرین؛ كام طفل شیرخوار اما تو روی دست من از تیر گشتی كامیاب اصغر اگر چه بر سر دسـتم شهید آخرین گشتی تو از اول شدی بهر شهادت انتخاب اصغر تو هم خون خدا، هم زادۀ خون خدا هستی كه در آغوش ثارالله چشم خویش را بستی به كف چون جان گرفتم تا كنم تقدیم جانانت گلویت را سپر كن تا بگیرم پیش پیكانت ذبیح من مـبادا گـوسـفـنـد از آسـمـان آیـد مهیا شو كه سازم در منای دوست قربانت تكلم كن، تكلم كن، بگو من آب می خواهم تلظی كن، تلظی كن، فدای كام عطشانت ز بی آبی نمانده در دو چشمت قـطرۀ اشكی كه تر گردد لب خشكیده ات از چشم گریانت ز حجم تیر و حلق نازكت گردیده معلومم كه خواهد شد جدا از تن سرِ چون ماه تابانت نگویی كس نشد همبازی ات بر گرد گهواره شرار تشنگی تا صبح، بازی كرد با جانت به تیر دوست ای سر تا قدم عاشق؛ تبسم كن بـپر در دامن زهرا و با محـسن تكلم كن
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت علی اصغر علیهالسلام
ای چشم هایت روشنی، ای قصّه ات غـم ای مـرکـز ثــقــل تـمـام گــریــه هــایــم کوچک تـرین لب تـشـنه در گهـوارۀ داغ حـبـل الـمـتـیـن اشـک در دسـتـان مـاتـم در تـار و پـود بـنـد قـنـداقت نهـان است ســرّ مــداوای دم عـیــســی بن مــریــم می سـوزم از شـرم تــرک هـای لـب تـو وقتی که سیرت می کند یک قطره شبنم تو گـریـه کـردی و ز سمت نـالـه هـایت آیـد صدا، مثـل دو چوب خـورده بر هـم مــاهــی تـُنـگ خـالـی دسـت حـسـیـنـی شـایـد دلـی هــم بشـکـنـد از کـلّ عـالـم دنـیــا بــمــیــرد پـای ایـن فــوّارۀ خـون ای اوج مـظـلــومـیّـت مـــاه مــــحـــرّم
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا در شهادت حضرت علی اصغر علیه السلام
داغ مجـنـونـی تو بر دل لـیلا بس بـود این تـلـظیِّ تو بر کُـشـتن بابـا بس بـود تـا قـیـامـت بـه دل ســوخـتـه آل عـلـی داغ شش ماهگی محسن زهرا بس بود بهر تر کردن لب های به هـم چـسبـیـده قطره ای آب از آن پهـنۀ دریـا بس بـود روضه خوان عطشت سینه مجروح رباب ذکر لالایی او زآن همه غوغا بس بود سـرت انداخـتـی از دور گـلویت دیـدند قدر یک بوسه می آوردی تو بالا بس بود ماندم این تـیر چگونه ز گـلویت بکـشم خشکی حنجر واین طرح معما بس بود گِل شداز گریۀ او خاک مزارت برخیز به تسـلیِّ دلـش خـنـده ای زیـبـا بس بود مخفی ات می کـنم اینجا سر نیـزه نروی داغ بی سـر شدنت بر جگر ما بس بود
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا در شهادت حضرت علی اصغر علیهالسلام
زره پوشیده از قـنداقه، بی شمشیر می آید شجاعت ارث این قوم است، مثل شیر می آید به روی دست بابا آسمان ها را نشان كرده چقدر آبی به این چشمان بی تقصیر می آید! زبانش كودكانه است و نمی فهمم چه می گوید ولی میخوانم ازچشمش كه با تكبیر می آید به چیزی لب نزد جز آه از لطف ستم، اما نمی دانم چرا از دست دنیـا سیـر می آیـد! جهانی را شفاعت می كند با قـطرۀ اشكی كه از چشمش تو گویی آیۀ تطهیر می آید بخواب ای كودكم لالا، كه سیرابت كند دشمن بخواب ای كودكم، لالا، كه دارد تیر می آید
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا در شهادت حضرت علی اصغر علیهالسلام
حالا برای خنده كه دیر است گریـه كن بابا نخواب، موقع شـیر است؛ گریه كن در مانده ام میان دو راهـی...كـجا روم؟ چشمم كه رفته است سیاهی، كجا روم؟ عمه تو را ز دور نشان می دهد نخواب هی شانـۀ ربـاب تكـان می دهـد نخـواب شد وقـت بازی ات كـمرت را گرفـتـه ام بـا احـتـیـاط زیـر سـرت را گــرفـتــه ام قـنداقـه ات كه بست، لبت باز شد عـلی؟ خـنـدید مـادرت؛ چـقـدر نـاز شـد عـلـی افـسـوس مـادرت شـب شـادی ات نـدیـد چـشـم ربـاب حـجــلـۀ دامـادی ات نـدیـد تا پشتِ خیمه كارِ پدر سربه زیری است تـازه زمـان دیـدن دنـدان شـیـری اسـت هم بازی تو سـاقـۀ تـیـر است گـریه كن بابا نـخـواب موقـع شیـر است گریه كن
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت علی اصغر علیهالسلام
بست بر روی سـر عـمامه پیـغـمبر را رفـت تا بلکه پـشـیـمان بکند لشکـر را من به مهـمـانی تـان سـوی شـما آمـدهام یـادتـان نیـسـت نـوشـتـیـد بـیــا؟ آمـدهام نـنـوشـتـیـد بـیـا کـوه فــراهــم کـردیـم؟ پـشـت تو لـشکـر انـبـوه فـراهم کـردیم ننوشـتـید زمیـن ها همه حـاصلخـیـزند؟ بـاغ هـامان هـمه دور از نفـس پائـیزند ننـوشـتـید که مـا در دلـمان غـم داریم؟ در فـراوانی این فـصل تو را کم داریم ننوشتید که هسـتـیم تو را چشم به راه؟ نـامـه نـامــه لـک لـبـیـک ابـا عــبـد الله حرف هاتان همه از ریشه و بُن باطل بود چـشمه هـاتان همگی از ده بالا گِـل بود باز در آیـنه، کـوفی صـفـتان رخ دادند آیـههـا را هـمه با هـلـهـلـه پاسـخ دادند نیـست از چـهره آئـیـنه کـسی شرمـنده که شکـم ها هـمه از مـال حـرام آکـنـده بیگمان در صدف خالیشان دُرّی نیست بین این لشکر وامانده دگر حرّی نیست بی وفایی به رگ و ریشه آن مـردم بود قیمت یوسف زهرا دو سه مَن گندم بود آی مردم پسر فاطمه یاری میخواست فقط از آن همه یک پاسخ آری میخواست چه بگـویم به شما هـست زبـانم قاصر دشت لبـریز شد از جمله هل من ناصر در سکوتی که همه مُلک عدم را برداشت ناگهان کودک شیرخواره علم را برداشت همه دیدند که در دشت هماوردی نیست غیر آن کودک گهواره نشین مردی نیست آیـه آیـه رجـز گـریـه تــلاوت می کـرد با همان گریه خود غسل شهادت می کرد گاه در معـرکه آن کـار دگر بـاید کـرد گریه برنـده تر از تیغ عمل خواهد کرد عمق این مرثیه را مشک وعلم می دانند داسـتـان را هـمـه اهــل حـرم می دانـند بعد عباس دگر آب سراب است سراب غیر آن اشک که در چشم رباب است رباب مرغِ در بین قفس این در و آن در میزد هی ازاین خیمه به آن خیمه زنی سر می زد آه بانـو چه کسی حـال تو را می فهـمد؟ علی از فرط عطش سوخت، خدا می فهمد می رسـد نـالـه آن مـادر عــاشـورایــی زیـر لب زمـزمه دارد: پـسـرم لالایـی کمی آرام که صحرا پُر گرگ است علی و خدای من و تو نیز بزرگ است علی کودک من به سـلامت سفـرت، آهـسته مـیروی زیـر عـبـای پـدرت آهــسـتـه پـسرم می روی آرام و پُـر از واهـمهام بـیـشـتـر دل نـگــران پـسـر فـاطـمـه ام پـسـرم شـادی این قــوم فـراهـم نـشـود تاری از موی حسین بن علی کم نشود تیـر حـس کردی اگر سوی پـدر میآید کـار از دسـت تو و حلـق تو بـر میآید خطـری بود اگر، چاره خودت پیدا کن قـد بکـش حـنجـرهات را سپـر بابا کـن
: امتیاز
|